اَسوَد عَنْسى

از دانشنامه‌ی اسلامی


عبهلة‌ بن كعب‌ بن‌ عوف (غوث) از تيره بنى‌عنس، ملقب به ذوالخمار و ذوالحمار

وى از بزرگان يمن و بازماندگان خاندان شاهى بود و در ميان مردم نجران، به ويژه مذحج، نفوذ بسيارى‌ داشت.

از شرح حال اسود آگاهى اندكى در دست است. او در «كهف خُبّان» نزديك نجران، زاده و همانجا بزرگ شد. دانا، كاهن، سخندان و سخنران قوم بود. شعبده مى‌دانست و كارهاى بسيار شگفت‌انگيز مى‌كرد و با گفتار و كردارش دل و دين مردم را مى‌ربود.

اعشى، شاعر بزرگ جاهلى او را در قصيده‌اى ستود و از وى جايزه‌اى بسيار گرانبها ستاند. منابع اسلامى از ارتداد او سخن گفته‌اند كه كاشف از سابقه اسلام وى است با اين حال، دليلى بر مسلمانى او در دست نيست بلكه تاريخ خلاف آن را ثابت مى‌كند. بلاذرى گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله به سال 11 هجرى جرير‌ بن‌ عبداللّه بجلى را به سوى اسود فرستاد تا او را به اسلام فراخواند ولى وى نپذيرفت. همو مى‌افزايد: برخى از راويان چنين دعوتى را نيز انكار كرده‌اند.

اسود چون موفقيت پيامبر صلى الله عليه و آله را در گسترش دعوت خود ديد به انگيزه دستيابى به حكومت نياكان با ادعاى پيامبرى، خود را «رحمان يمن» ناميد و اعلام داشت كه دو فرشته به نامهاى «سحيق» و «شريق» بر او وحى مى‌آورند.

وى تبليغات خود را پنهانى آغاز و با گفتار دلفريب و كارهاى خارق‌العاده مردم را جذب كرد تا آن كه بيشتر قبيله مذحج و شمار فراوانى از مردم نجران بدو پيوسته و وعده رياستش دادند. سرانجام پس از بازگشت پيامبر از حجة‌الوداع، دعوت خويش را آشكار كرد و در زادگاهش سر به شورش برداشت و در روز دهم شورش، نجران را تصرف كرد و والى پيامبر صلى الله عليه و آله را از آنجا بيرون راند. سپس ديگر شهرهاى يمن را يكى پس از ديگرى گرفت و به سوى صنعا پايتخت آن پيش رفت.

شهر‌ بن‌ باذام يا باذان فرماندار ايرانى و مسلمان صنعا كه از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مقام بود، به رويارويى او برخاست و در جنگ كشته شد و اسود در بيست و پنجمين روز شورش خود صنعا را تصرف كرد و مرزبانه، همسر مسلمان و ايرانى وى را به زور به زنى گرفت. به جز شهر‌ بن‌ باذام، ديگر فرمانداران پيامبر صلى الله عليه و آله در يمن كه حدود 10 تن بودند، هيچ‌يك به مقابله با اسود برنخاستند و او بزودى بر سراسر يمن دست يافت و حكومتى يكپارچه و قدرتمند برپا كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله چون از شورش اسود آگاه شد، ضمن نامه‌هايى به فرمانداران خود در يمن كه از ترس اسود به مناطق كوهستانى پناه برده بودند، فرمان داد مسلمانان را متحد كرده به پيكار اسود برخيزند. دولتمردان مسلمان ايرانى دربار اسود (فيروز و داذويه) كه مخاطب نامه‌هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند با همكارى قيس‌ بن‌ مكشوح و مرزبانه، شبانه اسود را كشتند. شورش اسود از آغاز تا انجام سه تا 4 ماه به درازا كشيد و سرانجام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به هلاكت رسيد.

اسود در شأن نزول

  1. مفسران، نزول دو آيه از قرآن كريم را در شأن وى دانسته‌اند؛ به گفته ابوالفتوح رازى و ديگران، وى نخستين كسى بود كه با ادعاى پيامبرى در پايان سال دهم هجرى، مردم را به سوى خود خواند و شمار فراوانى از نو مسلمانان، از دين برگشته و بدو پيوستند كه خداوند با نكوهش كار آنان فرمود: هر كس از دينش بازگردد بزودى خداوند قومى را بياورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر كافران، سرسخت باشند. در راه خدا جهاد كنند و از سرزنش ملامتگران نهراسند: «يأَيّها الَّذينَ ءَامنوا مَن يَرتدَّ مِنكُم عن دينِهِ فَسوفَ يَأتِى اللّهُ بِقوم يُحبُّهُم و يُحِبّونَهُ أَذِلّة عَلى‌المُؤمِنينَ أَعزَّة عَلى الكفِرينَ يُجهدونَ فِى سَبيلِ‌اللّهِ و‌لاَ‌يَخافونَ لَومةَ لاَئِم ذلكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ واللّهُ وسعٌ عَليم». (سوره مائده/5،54) ولى چون اسود قبلا مسلمان نشده بود تا مرتد شناخته شود، اين سبب نزول با آيه سازگار نيست و شايد به همين جهت، مفسران ديگر آن را نقل نكرده‌اند.
  2. به نقل از طبرى و ماوردى، آيه 93 سوره انعام/6 در پاسخ به ادعاى اسود نازل شد كه مدعى بود دو‌ فرشته بر او وحى مى‌آورند: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ...» و كيست ستمكارتر از آن‌كس كه بر خدا دروغ مى‌بندد يا مى‌گويد: بر من وحى شده در حالى‌ كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن‌ كس كه مى‌گويد: بزودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است، نازل مى‌كنم. (سوره انعام/6،93) همو از قتاده نقل مى‌كند كه آيه درباره اسود و مسيلمه نازل شده است.

پانویس

  1. جمهرة انساب‌العرب، ص405؛ فتوح‌البلدان، ص113؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224.
  2. جمهرة انساب العرب، ص‌405.
  3. فتوح البلدان، ص‌113.
  4. لسان العرب، ج‌9، ص‌27؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌2.
  5. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌430، 465؛ المفصل، ج‌4، ص‌191‌ـ‌192.
  6. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224.
  7. همان؛ فتوح البلدان، ص‌113.
  8. البيان والتبيين، ج‌1، ص‌359.
  9. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224؛ التنبيه والاشراف، ص‌255؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌2.
  10. الاغانى، ج‌9، ص‌141.
  11. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224، 253؛ البدء والتاريخ، ج‌5‌،‌ ص‌154.
  12. فتوح البلدان، ص‌113.
  13. فتوح البلدان، ص‌113.
  14. روض‌الانف، ج‌4، ص‌226؛ البدء والتاريخ، ج‌5، ص‌154.
  15. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌252.
  16. همان، ص‌224‌ـ‌225؛ المفصل، ج‌4، ص‌191.
  17. روض الجنان، ج‌7، ص‌2.
  18. همان، ص‌3؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌247‌ـ‌248؛ البدء‌و‌التاريخ، ج‌5، ص‌153‌ـ‌154.
  19. فتوح‌البلدان، ص‌113‌ـ 115؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص247، 251ـ252؛ البدء والتاريخ، ج5، ص‌155.
  20. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌252.
  21. تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌224؛ روض‌الجنان، ج‌7، ص‌1‌ـ‌3.
  22. تفسير ماوردى، ج‌2، ص‌143‌ـ‌144؛ جامع‌البيان، مج‌5، ج‌7،‌ص‌356.

منابع

دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، مدخل "اسود عنسی" از محمد الله‌اكبرى.

برگرفته از «https://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=اَسوَد_عَنْسى&oldid=116831»